کاش

ساخت وبلاگ

از یک جایی به بعد حسرت مثل خوره به جانت می افتد که کاش مسیرت را طوری دیگری انتخاب می کردی

جاده های دنیا گرچه دیر و دور اما اغلب راه برگشت دارند

مسیر زندگی اما اینطور نیست

گاه بعد از یک دو راهی، محکوم به ادامه هستی و راه بازگشتی نیست

اگر کسی همین حرفها ره به من بزند و راهنمایی بخواهد

توصیه میکنم در گذشته رسوب نکند و پای از گل بیرون کشد

اما چه کنم با دلی که این نسخه های دیگر آرام کن رویش بی اثر شده

چه کنم که تسکین گاهی سر میزند و درمانِ بی معرفت مدتهاست قهر کرده با ما

گله ای نیست البته

که آدمی در این سیاره رنج بنا نیست همیشه دلخوش باشد

حتی بنا نیست جز با کنار آمدن با رنج خوش باشد

اما همین آدمی اگر به انسانیت از دست رفته اش رجوع کند از دل رنجها هم می تواند شادی و آرامش صید کند

اینها را نوشتم که اگر در ایستگاه های قبلی زندگی هستی

بیشتر حواست به دوراهی های بازگشت ناپذیر باشد

حتی تو که از من جلو تر باشی هم ممکن است در مقطعی به دو راهی برگشت ناپذیر برسی

ممکن است با خودت بگویی هیچ چیز جز مرگ علاج ندارد

که آنوقت باید بگویم انتخاب یک راه از بین چند راه هم گاهی معنی مرگ گزینه های دیگر را میدهد پس علاجی نیست

دیدی در این اتوبان ها سر یک پیچ خطر ناک راننده ای که جسارت و حوصله پذیرش انتخاب غلطش را ندارد چطور تقلا می کند که دنده عقب بیاید

او حتی حاضر است بوق هایی که در خودشان فحش مستتر دارند راهم تحمل کند

احتمال حادثه و اضطراب را هم ترجیح میدهد به ادامه یک مسیر غط

تازه مسیری که چند قدم بیشتر از آن نگذشته

دیدی قرص برنج خورده ای را که التماس می کند برای اینکه نجاتش دهند

و دیگرانی که میدانند کاری دیگر نمی شود کرد و لاجرم فقط چشم می شوند؟!

ما نیز

تقلا می کنیم

اما وقتی می بینیم کار از کار گذشته تسلیم می شویم و حسرت را در آغوش میکشیم و هر از چندگاهی به آینده عقب نگاه می کنیم

به راستی که زندگی بازی شگفت انگیزی است

و مرگ چقدر هیجان انگیز کرده این جبر تراژدیک را

ما بعد از گذشت از دو راهی های برگشت ناپذیر در مغزمان درگیر دو راهی رسوب و عبور می شویم

رسوب در گذشته و عبور از آنچه که گذشته و تدبیر راهی که درش قرار داریم

رسوب هم حسرت را به چشممان بزرگ می کند و هم قرار را از مان سلب می کند

کاش آدمی را می شد رسوب زدایی کرد

کاش پا کشیدن از گلِ خاطرات قدیم اینقدر مشقت نداشت

کاش فائق بیایم به رنج حسرت گذشته و مجال باقی مانده را به بهترین شکل نقاشی کنیم

نفس آخر اگر آغشته به بی قراری حسرت باشند

نفس های وحشتناک تری خواهند بود

نفس آخرمان با لبخند و آرامش باشد کاش

+ تاريخ یکشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۳ساعت 11:5 نويسنده سلام |

مهدی جان...
ما را در سایت مهدی جان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdi-jana بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 30 خرداد 1403 ساعت: 15:12